علی اصغر علی اصغر ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

علی اصغرعزیز مامان

بيرون رفتن

  سلام عزيزمامان ببخشيد خيلي وقت برات ننوشتم يه چند مدتي اينترنتم قطع شده بود عزيز مامان حرف زدنش خوب راه افتاده اونقدر خوشحالي مي كنم وقتي مي گي ماماني گند(قند) بده ماماني بيسيت(بيسكويت) بيس(سيب) مي خوام بعد از ظهرا كه منو بابايي از سركار ميام ميگي بريم بيرون اصلا اجازه استراحت كردن نمي دي لباسات مياري مي گي بريم بيرون باباي با تمام خستگي كه داره    مي برتت بيرون ولب باز كه برمي گرديم خونه گريه مي كني دوست نداري بريم خونه   ...
15 ارديبهشت 1392

آخرين واكسن

سلام ني ني مامان قد و وزنت در 18 ماهگي     قد 77سانت وزن 9كيلوگرم دور سر 47 روز 23 بهمن ماه نوبت آخرين واكسنت بود واكسن 18ماهگي كه با بابا رفتيم بهداشت بعد از اينكه قد ووزنت كردند گفت نه بريم توي اتاق واكسيناسيون همچين كه رفتيم شروع كردي به گريه فكر كنم فهميده بودي كه مي خوان واكسنتو بزنن آوردمت بيرون كه كمي آروم شدي دوباره رفتيم خانمه گفت دست راست بزنم بالا همچين به خانمو چشم غره رفتي بعدش كه آمپولتو زد كلي گريه كردي                               ...
29 بهمن 1391

حرف زدن

سلام گللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللم مي خوام از حرف زدن برات بگم نسبت به بچه هاي هم سن سالت خيلي ديرتر شروع كردي به حرف زدن هر چي مي خواي بگي با ي شروع مي كني مثلا نيست ......ميگي يشت عروس وميگي اوش  ماست ميگي ماشت خروس وهم مي گي اروش فقط 3 كلمه رو خوب تلفظ مي كني مامامن وبابا ومحمد اسم عموتو خوب ياد گرفتي به عمه هم ميگي محمد   الهي مامان قربون اون حرف زدنت بشههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
1 بهمن 1391

بدون عنوان

سلام گلم الان با خاله فاطي نشستيم توي شركت داريم تعريف مي كنيم از تو ميگيم بابايي رفته فردوس وشب نمي ياد ومادو تايي عصر مي ريم خونه مامان جونتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت يه سري عكس برات ميريزم ...
3 دی 1391

زلزله

سلام پسر گلم ديشب ساعت 8:30 شب زلزله شد وما توخونه نفهميدم صبح كه رفتيم خونه مامان جون گفتند زلزله شده صبح همكارام گفتند كه اعلام كردند تا سه روز پس لرزه ها ادامه خواهد داشت خيلي مي ترسم  از اينكه گذاشتمت خونه وپيشت نيستم چاره ايم ندارم مرخصي ندارم خيلييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييي خييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييلي دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارم
16 آذر 1391

بدون عنوان

سلام پسر گلم ببخشيد اگه نتونستم زودتر بيام برات بنويسم  از مسافرت كه برگشتيم شما مريض شدي وتايك هفته مريضيت طول كشيد مرتب بيمارستان ميبردمت خيلي غصه خورديم كلي ضعيف شده بودي آب بدنت خيلي كم شده بوددر طول مريضيت 2 سرم خوردي تا يكم سرحال شدي واصلا اشتها نداشتي بعد كه شما بهتر شدي تمام كارهام عقب افتاده بود وقت نكردم  برات بنويسم  ديروز كه رفتيم كمك بابابزرگ و زرشك چيدن وتو هم از اينكه توي فضاي باز قرار گرفتي وشن بازي مي كردي خيلي خوشحال بودي وقتي كفشاتو در آوردم كلي شن از كفش ريخت بيرون خلاصه روز خيلي خوبي بود وقتي آمديم بردمت حمام وطبق معمول هميشه آنقدر گريه كردي كه ازاينكه بردمت پشيمون  شدم    ...
6 آبان 1391

مسافرت

سلام نی نی مامانیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی از مسافرتت نوشتم ولی چون اینترنت مشکل داشت ثبت نمی شد خیلی خوش گذشت عکساتو برات میزارم   ...
11 مهر 1391

تولد

سلام خاله تولدت مباررررررررررررررررررررررررررررررررررک امروز با مامان جونت  تنها بودیم کلی  صحبت  کردیم مامانت گفت  می خواد  برات  فردا شب جشن تولد بگیرند (1/6/91) علی کوچولو انشاءالله بزرگ  بشی وهر سال تولدتو بهت  تبریک  بگیم صورت ماهت را میبوسم                                                          &...
1 شهريور 1391