علی اصغر علی اصغر ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

علی اصغرعزیز مامان

ازدواج عمو جون

سلام پسر مامان راستي ماماني يادم رفت برات از عروسي عمو رضا  بنويسم عموجون وزنمو درتاريخ 9/6/93رفتند كربلا و تاريخ 16/6/93 از كربلا آمدند و شبش براشون يه جشن كوچلو گرفتيم وبه سلامتي راهي خونه اشون كرديم. وكلي فيلم وعكس از كربلا شون آورده بودن وآنچنان با دقت نگاه مي كردي و ميگفتي منم با مامان وبابا مي خوام برم بكربلا وبعدش كلي ذوق مي كردي الهي مامان قربونت بره دعا كن لياقت داشته باشيم  وما هم بريم زيارت    
1 مهر 1393

مهد رفتن علی اصغر

سلام  پسر گلممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم دیروز برای اولین بار بردمت مهد یه یک ساعتی اونجا با هم بودیم و تو اصلا ازمن جدا نمیشدی تا اینکه مربیت گفت باید اونجا تنها باشی تا بتونی کل سال بیای  راستی یه دوست اونجا پیدا کردی اسمش محمد محراب بود اون طفلی که تنهایی بازی میکرد ومامانش گذاشتش  ورفت من همین کارو کردم  ولی متاسفانه شما که خیلی گریه کردی من رفتم خونه بعد از نیم ساعت برگشتم دنبالت شما هم که تا منو دیدی زدی زیر گریه که چرا شما را گذاشتم و رفتم ولی به رفتن به مهد امیدوار شدم چون موقع رفتن خداحافظی کردب وبه مربیت بوس دادی گفتی الان میرم باز فردا میام وباز امروز که بردمت متاسفانه از من ج...
25 شهريور 1393

سفر به طبس

 سلام گلم عکسای سفر به طبس وابگرمش ومیخوام برات  بزارم این عکس داخل امامزاده کنار درخت خرما گرفتی   ا ...
20 شهريور 1393

تو بزرگ ميشوي

توبزرگ میشوی وبزرگتر.... ومن هرروز دلتنگ روزهای کودکی ات میشوم روزهای نوزادی .روزهایی که به غیر از آغوش من ماْوایی نداشتی. دلتنگ روزهایی هستم که به سرعت سپری شد. خیلی زود گذشت.روزی که خدا یک فرشته را به من هدیه داد تا زین پس نگهدار او باشم. امانتدار خدا هستم تا از تو پاسداری کنم. ازتو وزیباییهایت. توبزرگ میشوی ومن هر روز که میگذرد در دریای عشق توکوچکتر میشوم.... و شاید همین روزها غرق شوم........... ...
12 مرداد 1393

درد دندون

سلام گلم  آمدم برات از درد دندونات بنويسم كه خواب خوراكتو گرفته از بسه كه ماماني شكلات مي خوري تمام دندونات خرا ب شدند ودچار دندون درد شديد ي شدي مي دوني پسر قشنگم توي ماه رمضون يك دفعه دندون درد شديدي  گرفتي بردمت كلنيك دندون پزشكي گفتند بايد پر بشه كه براي هفته بعدش يعني 29 تير نوبت دادند كه بريم پرش كنيم منو بابايي برديمت اولش كه نمي ترسيدي همين كه روي صندلي نشستي گريه كردي بعدش خانم دكتر گفت اگه پسر خوبي باشي وگريه نكني يه جايزه داري بعدش يكم آروم شدي سوزن بي حسي كه بهت زدند پاتو آوردي بالا به نشونه اينكه درد داري  وخانم دكتر مرتب با هات صحبت مي كردي ويه دونه از عينكاي خودشونم روي چشمات گذاشتند ولي د...
12 مرداد 1393

بدون عنوان

سلام گل ماماني اين روزا خيلي شيطون شدي وفضوليات همه رو كلافه كرده خيلي شيطوني ميكني وفلفل زبونيتم حد نداره تو خيلي از دست بابا شاكي هستي چون زياد  نمي برتت بيرون آخه ماشينشو فروخته ونمي تونه مثل قبلا تورو ببره بيرون مي دوني مامان  بابايي رفته يك امتياز خونه گرفته وماشينش وهرچه پس نداز داشته داده چون ازاينكه خونه نداريم ناراحت بود واينكه توخونه مامان جونيمبايد يه روزي  بايد از اونجا بريم دعا كن باشه گلم خيللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللي خيليييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييي دوستت دارم عاشقانه دوستت دارم   ...
24 خرداد 1393

بدون عنوان

سلام گلم الهههههههههههههههي مادر قربونت بره فدات بشممممممممممممممممممممممممممم امروز بردمت دكتر بازهم وزن زياد نشده بود ولي دكتر گفت خيلي  بد نيست نمي دونم ماماني از كدوم  شيطنتت بگم فقط اينه بگم كه فقط دست داري بري يه جاي بلند وخودت بندازي ديشب برديمت آرايشگاه سيد اولش كه گريه كردي ولي بعد كه آقا سيد ديد كه نمي زاري كارش انجام بده شروع كرد با هات صحبت كردن وتو آروم گرفتي وموهات كوتاه شدن حالا يه عكسم برات مزارم ولي كيفيت خوبي نداره چون دوربين نبرده بودم و با گوشي گرفتم  روز خوبي بود دوستت دارم خيلي زيادددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد   ...
25 فروردين 1393

بدون عنوان

سلام عزيزم الهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههي كه مامان قربونت بره فدات بشششششششششم من باز دوباره سرما خوردي ويك هفته است كه باز دارو مصرف مي كني ولي هنوز خوب نشدي وكماكان سرفه مي كني وباز هم وضع معده ات بهم خورده باز هم دكتر شربت متروماكس داد حالا بهتر شده ولي همچنين 1 ماه نشده دوباره باز همين وضع داري ديگه نمي دونم بايد چه كار كنم دكتر متخصص كه بردمت باز هم همين شربت داد ولي بعد از مدتي دوباره وضعت برگشت خدايا پسرم شفا بده الهي آمين  
23 دی 1392